به تو چه؟!

ساخت وبلاگ
کار خوبی هست تا همیشه با ننه ای ،اقایی و حمیده و مسلم و مجتبی در ارتباط نباشم ،خودش بره ،ناراحته میگم بی احترامن و خونه خودتو ندادن .....و بچه : ۱۰ تا سفر داخل ایران، دوتا سفر خارجی ،خونتم به نام خودت بگیر و بزن به نامم ، چطور ۹ ماهش ،افسردگی بچه و...... با من نبریبعد نمیکنه خب بهش هم گفتی فکر نکنه مسأله هست از سمت منننه گفت بچه ،بگم خونه نداریم شرط من روز اول این بوده منم نمیکنم ....عوضیااااا اونا طلب دارن !!!!!سر مغازه شریفی ،۸۰۰ تومن تاکسی و ۲۰۰ پولیش و بدنه ماشین دو جاش رفته تو و اومده بیرون .....خیلی بی احتیاطیباز فردای عروسی جلوی کوچه بابام اینا یارو ترمز نکرده بود .....روابط خوب نیس جدی ....تو عروسی رسول سردش شد..... همون اولالهه بلند کرد همه روغذای افتضاح بمون داد ،ساندویچ نون خالی و یذره سیب آب پز و پیازتماما موهاش تو صورتش و حرف نزد و قهر وایساد با میلاد بیاد مثلاموقع پارکرسولم دیر اومد ، همراهم نبود طبق معمولبابا و مامان از ندا بیزار که دعوت نکرده بیشعور پررووهه به ندا بگو ریدم ،کادو کاش نداده بودی۱ تومن سکه دوتا سکه پارسیانغذا عروسی ریده نخوردیمواقعا ندا با اون همه ثروت چه عروسی ریده ایبابا لباس پوشید با من عکس گرفت ..... بغض کردم میلاد باشون عکس نگرفت خیلی بچه بی مهرهبعدم صبح بابام بنزین زده بود براممینا ام که مدام ناله به صغری اینجا اونجارو پاک کنولی راس گفت ارتباط با آدما ،یه روز شادی و بقیش پیچیدگیهمریم عمو هوشنگ بغ کرد شب خودشو گرفتمیلاد ما به تخمش نیستیم ، نه من نه خانوادش ،مارو کوچیک می‌کنه جلو دخترارسولم تا بجا غذا نباشه هی به من تیکه در شأن ما نبودن ،عروسی ما افتخار بود فلان .....الهه دست میلاد رو‌جوری ماساژ میداد که صغری برای میلادحالم گیج ،ترسبده از ماش به تو چه؟!...
ما را در سایت به تو چه؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zepetaa بازدید : 35 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 11:43

چه بی بحث میگذره و چیزی تغییر نمیکنه مثلا خونه نمیزنه به نامت ولی میگذره پس بی بحث میگه تایید کن خونه و کارگاه دارم ، ندا گند خونشون ریدم به خونشون ،فامیلت بد داره ،مجرد یعنی بد ، تو مشورت نکردی ابراهیم بیاد کارگاه ، ......گفتم بسه تکرار هیچی نمیخوام ازت هیچی فقط بسه تکرار بچه ای هم که نمیخوایم فقط بسه تکرار چرا دنبال اینی من بگم رسول خونه و ماشین داره چرا حرصشو میخوری خو وقتی داری حرص خوردن نداره چرا میخوای تغییر کنم من چون همش به نام مامانته تا ابد میگم نداری ولی اگر بس می‌کنی و به حرفه باشه رسول همه چیز داره ،خانوادش و فامیلشم عالی و خوبن ما گندیم.....خستم از بحث تکراری بدطور خستم یه آب طالبی خوردما ببین چی شد.... به تو چه؟!...
ما را در سایت به تو چه؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zepetaa بازدید : 35 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 11:43

بعد از جنگ حیات غیبی ،جنگ سفر و بغ بودن رسول ،و 30 تا آمپول مونوگان ،سینال اف، ستروتاید و hcg ...گفتم سه دنگ کارگاه چون از اول دروغ بوده و نه خونه و نه کارت .....چون دیگه موضوع بچه جدیه اونم گفت گرو کشی کردی و نه نمیخوایم بچهپیام هامون هستسیلی حقیقت خورد تو صورتم ،این آدم روز اول عمل پانکچر رفت سر کار ....میخوام حقیقت ها باز تر شهکار آزادروز دوم هم که راحت گفت بچه نمی‌خوام چون کارگاه براش بالاترهو خب اون دو شهر آدم های خسیس زیاد دارنخوب شد میلاد گفت مگه نگفتی جدایی چرا وارد پروسه تخمک کشی شدینخوب شد فکر کردم من زانو و‌ عضلاتم مثل بقیه برای بچه زانو زدن اینا نیس و خب اونم که کلا سر کاره و باید بپذیرم بچه بازی نیس مسولیتش تام با منهالبته اونم خودشو واضح گفت دیگه ، کار و کارگاهش بالاتر از من بوده نه الان ها از گذشتهاینم بگم مامانش تا قهره ،فشار به چشم و شیرازهحالا من بعد کارگاه گفتم باشه بچه نمیخوایم و‌ با دو تا عمل و 30 آمپول بیخیال فرایند انتقال که زجر هاش با من بودبا این وجود غذا گذاشتم ،فقط گفتم تو سرخ کن چون حالت تهوع دارم الآنمباید میموند من با درد و کلی ذهن مشغولی غذا گذاشتمبیدار شدم رفته بود سر کارشخب خوبه راحت شدم اونم به حرف خیلی اندک گاهی گفته دوسم داره ولی تو عمل حتی بچه هم وسط نباشه یبار نخواست مثل آزاد چیزی به نام من کنه .....فعلا ادامه همین روند هرکس پی کار خودو خوب علی رغم تلخ بودن شدید واقعیت ....هرمردی بود باید حداقل ظرف هارو می‌شست .....دوس داشتن همین چیزای سادس ،من تازه دیروز عمل کردم...تنها حس دوس داشتنش اینه که بذاره ظرف ها بمونه من حالم بهتر شد خودم بشورم یا مامانم از بیرون بیاد کمکم کنه .....چی بگم چقدر با ایده آل ذهنم فاصله داره....ادامه دادنAdblock tes به تو چه؟!...
ما را در سایت به تو چه؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zepetaa بازدید : 38 تاريخ : شنبه 1 مهر 1402 ساعت: 15:46

الان میبینم آندومتر ضخیم من ، کارش درست بوده ، که برم استخر و بیاد ، قبلش تنبلی تخمدان بود ،که اون قابل حله برای بچه دار شدن دارم میبینم هیپوسپادیاس رسول ، اوکی هست یا شدت کم آب ، این خودش مانع باروری شد که :)یا عمل هیستروسکوپی و عمل پانکچر دوم ، با ۳۰ تا آمپول و روندش ، که بفهمم زجر یک ماهش چیه ....که خانم ها بگن تازه انتقالش ۶۰ تا آمپول هایی با اسم های عجیب غریب و دردناکتر و بریم و بفهمیم من تخمک دارم ، اوکی بوده و دوتا جنین فریز که سالمم ، آب آوردن شکمم در حد کم و دردش منتها اینا ،با وجود اینکه برای هرکسی این رخداد هارو تعریف کنی میگه ای وای چقدر سخت گذشته و یارو طفلی نازاست و اینا حالا من الان تو این نقطه فال نیک میگیرم ،اگر اوکی بود خو بچه داشتم و ......شناختم از رسول و خانوادش و حساب کتاب هاشون کامل نمیشد که حاضر به کاری نیستند و میبینم نشونس خدا خوب چید به تو چه؟!...
ما را در سایت به تو چه؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zepetaa بازدید : 40 تاريخ : شنبه 1 مهر 1402 ساعت: 15:46